کوچه ی خاطرات
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  لوگوی دوستان
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 1608
کل یادداشتها ها : 5

نوشته شده در تاریخ 90/2/3 ساعت 1:9 ع توسط ..............


دیروز در کنار تو احساس عشق بود

دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود

دستان کوچکت که جنون مرا نوشت

این واژه های غرق به خون مرا نوشت

هرجا که رد پای شما هست می روم

فکری بکن به حال من از دست می روم

قلبم شکسته است و هی سرد می شوم

بگذار بشکند عوضش مرد می شوم

دستان خسته ام به شقایق نمی رسد

فریاد من به گوش خلایق نمی رسد

این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست

یا مثل چشم های شما با کلاس نیست

این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر

هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر

بین خودم و آینه دیوار می کشم

هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم

شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست

در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست

بانوی دشت های قشنگی که سوختی

عشق مرا به رهگذران می فروختی

چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین

این دست ها همیشه جوان نیست نازنین

شاید کسی که بین غزل های من گم است

در فصل های زندگی ام فصل پنجم است

یا نه درست مثل خودم لاابالی است

از مردمان غمزدهء این حوالی است

حالا ببین علیه خودم غرق می شوم

در منتها الیه خودم غرق می شوم

دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند

احساس می کنم غزلم ناتمام ماند



      باغ نگاه




  پیام رسان 
+ نادان از آنچه همدم حکیم است، می گریزد . [امام علی علیه السلام]

+ بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو بیا که غنچه ی دل وا نمیشود بی تو بر آی از افق ای آفتاب صبح امید که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو هزار چشمه جوشان به دشتها جاریست یکی روانه ی دریا نمی شود بی تو ز سرد مهری شبهای هجر دلتنگم بیا که عقده ی دل وا نمی شود بی تو بیا،بیا گره از کار عاشقان بگشای که عشق و عاطفه معنا نمی شود بی تو




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ